مرگ در شعر سنایی؛ سرآغاز جاودانگی و حقیقت
سنایی، پدر شعر عرفانی فارسی، مرگ را آغازی به سوی وصال معشوق و رهایی روح میداند. در نگاه او، مرگ جدایی جسم از جان نیست، بلکه پلیست به زندگی جاودانه و آرامش ابدی. شناخت و پذیرش مرگ، کلید زندگی واقعی و دوری از ترس و رنج است.
مرگ در شعر جامی؛ حکمتِ پایانی و سرآغازِ جاودانگی
جامی، شاعر و عارف بلندپایهی ایران قرن نهم، مرگ را نه پایان تلخ، که آغاز سفری معنوی و رهایی جاودانه میداند. او با زبان شعر، مرگ را پلی به وصال معشوق و گذر از تن به جان میشناسد. در نگاه جامی، آگاهی به مرگ کلید زندگی اصیل و صلح درونی است؛ مرگی که ترسی ندارد، بلکه در آغوش کشیدن حقیقتی شیرین است.
مرگ در شعر عطار نیشابوری؛ پرواز جان به سوی بیکرانگی
عطار نیشابوری، شاعر پروازهای درونی، مرگ را نه پایان، بلکه آغاز میبیند؛ نه تاریکی، که نوری در دل شب هستی. در شعرهایش، مرگ پلیست بهسوی رهایی، آوایی برای بیداری و وصالی برای عاشق. او ما را به تماشای مرگ نه بهچشم هراس، که بهچشم حقیقت دعوت میکند؛ مرگی که جسم را رها و جان را جاودانه میسازد.
مرگ در شعر نظامی گنجوی؛ سفری شاعرانه به دیار رازها
نظامی گنجوی، شاعر عاشقانهها و حکمتهای ژرف، مرگ را نه پایان تلخ، بلکه آغاز سفری اسرارآمیز میداند. در نگاه او، مرگ پلیست بهسوی وصال، جاییکه عشق جاودانه میشود و روح به مبدأ بازمیگردد. اشعارش پر از تصویریست از مرگِ آرام، آگاهانه و سرشار از امید؛ مرگی که چون آموزگاری سختگیر، انسان را به بیداری
نگاه فردوسی به مرگ: مرگ در شاهنامه و حماسهسرایی جاودانه
فردوسی مرگ را پایان تلخ نمیداند، بلکه پلی به سوی جاودانگی میبیند. او باور دارد نام نیک و شجاعت، پس از مرگ ماندگار میمانند و زندگی با افتخار راه رسیدن به ابدیت است.

