تاريخ وفات امام جعفر صادق

یادبود مجازی و ختم آنلاین رفتگان

تاريخ وفات امام جعفر صادق
تاريخ وفات امام جعفر صادق

تاريخ وفات امام جعفر صادق

امام جعفر صادق (ع) با فاطمه که از نسل حسن‌ بن علی بود، ازدواج کرد. از او دو پسر به نام‌های اسماعیل بن جعفر و عبدالله افطح متولد شدند. به دنبال مرگ فاطمه، صادق برده‌ای به نام حمیده خریداری کرده، او را آزاد کرد و مسائل دینی را به او آموخته سپس با او ازدواج کرد. حمیده برایش دو پسر به نام‌های موسی کاظم (امام هفتم شیعیان دوازده امامی) و محمد دیباج به دنیا آورد. حمیده مورد احترام شیعیان مخصوصا زنانی است که او را به خاطر درایت و دانایی‌اش می‌ستایند. جعفر صادق زنان را به حضورش می‌فرستاد تا عقاید اسلامی را از او یاد بگیرند. معروف است از آن امام که در حقش گفته است که حمیده مثل طلای ناب از هر ناخالصی پاک است.

آغاز امامت امام صادق (ع) در سن 31 سالگی و مصادف با زمان بود که پایه‏ های حکومت بنی‏امیه متزلزل و حکومت نوپای بنی عباس قدرت را در دست گرفته بود. این بهترین فرصت را برای این امام بزرگوار به وجود آورد تا بتواند به بهترین نحو فعالیت‏های فرهنگی و مذهبی خود را گسترش دهد؛ به طوری که بیشترین احادیث شیعه از امام صادق (ع) نقل شده است. این تاثیر به حدی زیاد بوده است که مذهب تشیع به نام مذهب جعفری نیز شناخته می‏شود و فقه شیعه نیز مبتنی بر روایات به جای مانده از این امام می‏باشد. امام هفتم شیعیان بیش از 4000 شاگرد داشته است که از آن جمله می‏توان به ابوحمزه ثمالی و جابر ابن حیان اشاره نمود. بعد از وفات امام صادق (ع) عده‏ای از مسلمانان اعتقاد به امامت اسماعیل، فرزند ارشد ایشان داشتند و فرقه اسماعیلیه را به وجود آوردند و عده‏ای نیز به امامت سومین فرزند ایشان، موسی کاظم (ع) معتقد بودند و شیعه جعفری یا دوازده امامی را تشکیل دادند. جالب است بدانید که فصل اول کتاب تذکره‏الاولیا اثر عطار نیشابوری به شرح حال امام صادق (ع) اختصاص دارد. عطار در بخشی از این فصل می‏گوید: «اگر تنها صفت او گویم، به زبان و عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بی‏تکلف به کمال بود و قدوه (مقتدای) جمله مشایخ بود و اعتماد همه بر وی بود و مقتدای مطلق بود. هم الهیان را شیخ بود و هم محمدیان را امام و هم اهل ذوق را پیشرو و هم اهل عشق را پیشوا. هم عباد را مقلد، هم زهاد را مکرم. هم صاحب تصنیف حقایق، هم در لطایف تفسیر و اسرار بی‏نظیر بود.»
طریقه وفات امام صادق علیه السلام در روایات نقل شده

امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری و در سن 65 سالگی به دست عوامل منصور دوانقی خلیفه عباسی به سبب انگور زهرآلوده مسموم شد و بر اثر آن، به شهادت رسید. درباره تاریخ وفات ایشان دو روایت می‌باشد. برخی 15 رجب و برخی دیگر 25 شوال را بیان كرده‌اند ولی اکثر مورخان و سیره‌نگاران شیعه، 25 شوال را تاریخ شهادت ایشان می‌دانند.

 

طریقه وفات امام جعفر صادق

دوران امامت امام صادق (ع) مصادف بود با اواخر دوران حکومت بنی امیه و اوایل حکومت بنی عباس. آورده شده است که خلفای بنی عباس در سالهای آخر عمر بر امام صادق(ع) آزار و اذیت بسیاری را وارد کردند. و حتی حاکم مدینه خانه ایشان را به آتش کشید که البته امام معصوم(ع) از این توطئه جان سالم به در برد. اما ترس و کینه عباسیان از محبوبیت امام صادق(ع) میان مردم روز به روز بیشتر می‌شد.

گفته می‌شودهنگامی که منصور دوانیقی به خلافت رسید و از کثرت شیعیان و پیروان آن حضرت مطلع شد، آن حضرت را به عراق طلبید و پنج مرتبه یا بیشتر تصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هر مرتبه معجزه عظیمی مشاهده نمود و از آن تصمیم صرفنظر کرد.

 

سید بن طاووس از محمد بن عبدالله اسکندری در مورد طریقه وفات امام صادق (ع) و نقشه‌هایی که خلیفه عباسی برای وفات ایشان می‌کشید روایت کرده است که:

من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی و محرم اسرار او بودم روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین دیدم، که آه می‌کشید و اندوهناک بود. گفتم ای امیر، چرا در تفکر و اندوه به سر می‌بری؟ گفت: صد نفر از فرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید و بزرگ ایشان باقی مانده است که درباره او چاره‌ای نمی‌توانم بکنم. گفتم: کیست؟ گفت: جعفر بن محمد صادق علیه السلام.

 

گفتم: ای امیر او مردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده و نزدیکی و محبت به خدا او را مشغول گردانیده و او را از فکر تصاحب حکومت و خلافت هم بازداشته. گفت: می‌دانم که تو به امامت او اعتقاد داری و او را به بزرگی می شناسی ولی حکومت و قدرت عقیم است و من سوگند یاد کرده‌ام که پیش از آن که امروز شب شود، خود را از اندوهی که به خاطر وجود او بر من ایجاد شده است، رها کنم.

 

راوی گفت: چون این سخن را از او شنیدم، زمین بر من تنگ شد و بسیار غمگین شدم. پس جلادی را طلبید و گفت: چون من ابوعبدالله صادق علیه السلام را خواستم و با او مشغول سخن گفتن شدم و کلاه خود را از سربرداشتم و بر زمین گذاردم، گردن او را بزن. این نشانه و علامتی میان من و تو باشد.

و در همان ساعت کسی را فرستاد و حضرت را طلبید. چون حضرت داخل قصر شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریای موّاج مضطرب باشد و دیدم که منصور از جا برجست و با سر و پای برهنه به استقبال آن حضرت دوید و در حالی که بند بند بدنش می‌لرزید و دندان‌هایش برهم می‌خورد و رنگ رویش سرخ و زرد می‌شد، آن حضرت را با عزّت و احترام بسیار آورد و بر روی تخت خود نشاند و دو زانو در خدمت او نشست مانند بنده‌ای که در خدمت آقای خود بنشیند و گفت: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله برای چه در این وقت تشریف آوردی؟

 

حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدم. گفت: من شما را نطلبیدم فرستاده من اشتباه کرده است و اکنون که تشریف آورده‌ای هر حاجت که داری بطلب. حضرت فرمود: حاجت من آنست که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی. گفت چنین خواهم کرد. حضرت برخاست و بیرون آمد و من خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی از منصور به آن حضرت نرسید.

بعد از آن که آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تانصف شد بیدار نشد، چون بیدار شد دید من بر بالین او نشسته ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود را قضا کنم و قصه‌ای برای تو نقل نمایم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد علیه السلام را به قصد کشتن احضار نمودم و او داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد و دهان خود را گشود و فک بالای خود را بر بالای قصر من گذاشت و فک پایین خود را در زیر قصر گذاشت و دُم خود را بر روی قصر و خانه من قرار داد و به زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد و اراده بدی نسبت به او داشته باشی تو را و خانه و قصرت را فرومی‌برم و به این سبب عقل من پریشان شد و بدن من به لرزه آمد به حدی که دندان‌های من بر هم می‌خورد.

راوی می‌گوید، من گفتم: این ها از او عجیب نیست زیرا که نزد او اسم‌ها و دعاهائی است که اگر برشب بخواند، آن را روز و اگر بر روز بخواند آن را شب، و اگر بر موج دریاها بخواند آن‌ها را ساکن می‌گرداند.