
آنچه در قبر از آن سؤال مى شود
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنّ العَبدَ إذا وُضِعَ في قَبرِهِ و تَولّى عَنهُ أصحابُهُ و إنّهُ لَيَسمَعُ قَرعَ نِعالِهِم إذا انصَرَفُوا ، أتاهُ مَلَكانِ ، فَيُقعِدانِهِ ، فيَقولانِ لَهُ :
ما كنتَ تَقولُ في هذا النبيِّ ، محمّدٍ ؟
فأمّا المؤمنُ ، فيقولُ : أشهَدُ أنّهُ عبدُ اللّه ِ و رسولُهُ .
فيقالُ لَهُ : انظُر إلى مَقعَدِكَ مِن النارِ ، أبدَلَكَ اللّه ُ بهِ مَقعَدا مِن الجَنَّةِ ، فَيَراهُما جَميعا
و أمّا الكافِرُ أو المُنافِقُ ، فيقولُ: لا أدرِي . كنتُ أقولُ ما يقولُ الناسُ فيه .
چون آدمى را در گورش نهادند و همراهان او باز گشتند، در حالى كه هنوز صداى كفشهاى آنها را مى شنود، دو فرشته نزدش مى آيند و او را مى نشانند و مى پرسند :
درباره اين پيامبر، محمّد ، چه عقيده اى داشتى ؟
اگر مؤمن باشد مى گويد: گواهى مى دهم كه او بنده خدا و فرستاده اوست ؛
پس به او گفته شود: به جايگاهت در آتش بنگر . خداوند به جاى آن جايگاهى در بهشت به تو داد ، او هر دو جايگاه را مى بيند.
اما اگر كافر يا منافق باشد مى گويد: نمى دانم . همان عقيده اى را درباره او داشتم كه مردم داشتند .
( الترغيب و الترهيب : ۴/۳۶۳/۱۲ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در روايتى ديگر ـ فرمود :
و يَأتيهِ مَلَكانِ، فَيُجلِسانِهِ ، فيَقولانِ لَهُ : مَن رَبُّكَ ؟ فيقولُ : رَبّيَ اللّه ُ .
فيَقولانِ لَهُ : و ما دِينُكَ ؟ فيقولُ : دِيني الإسلامُ .
فيقولانِ لَهُ : ما هذا الرجُلُ الّذي بُعِثَ فيكُم ؟ فيقولُ : هُو رسولُ اللّه ِ.
فيقولانِ لَهُ : و ما يُدرِيكَ ؟ فيقولُ : قَرَأتُ كتابَ اللّه ِ و آمَنتُ و صَدَّقتُ .
دو فرشته نزدش مى آيند و او را مى نشانند و مى پرسند: پروردگارت كيست؟ او پاسخ مى دهد: پروردگارم خداست.
مى پرسند: دينت چيست؟ پاسخ مى دهد: دينم اسلام است.
مى پرسند: اين مردى كه در ميان شما مبعوث شد، كيست؟ پاسخ مى دهد: او فرستاده خداست.
مى پرسند: از كجا مى دانى؟ پاسخ مى دهد: كتاب خدا را خواندم و ايمان آوردم و تصديق كردم.
( الترغيب و الترهيب : ۴/۳۶۵/۱۵ )
امام زين العابدين عليه السلام :
كأن قد أوفِيتَ أجَلَكَ ، و قَبَضَ المَلَكُ رُوحَكَ ، و صِرتَ إلى مَنزِلٍ وَحيدا .
فَرُدَّ إلَيكَ فيهِ رُوحُكَ و اقتَحَمَ علَيكَ فيهِ مَلَكاكَ مُنكَرٌ و نَكيرٌ لِمُساءلَتِكَ و شَديدِ امتِحانِكَ .
ألاَ و إنَّ أوَّلَ ما يَسألانِكَ عن ربِّكَ الذي كُنتَ تَعبُدُهُ و عن نَبيِّكَ الذي اُرسِلَ إلَيكَ
و عن دِينِكَ الذي كُنتَ تَدِينُ بهِ و عن كتابِكَ الذي كُنتَ تَتلُوهُ و عن إمامِكَ الذي كنتَ تَتَولاّهُ .
ثُمّ عن عُمُرِكَ فيما أفنَيتَهُ و مالِكَ مِن أينَ اكتَسَبتَهُ و فيما أتلَفتَهُ .
فَخُذْ حِذرَكَ و انظُرْ لِنَفسِكَ و أعِدَّ للجَوابِ ، قَبلَ الامتِحانِ و المُساءلَةِ و الاختِبارِ .
زودا كه عمرت به سر آيد و فرشته جانت را بگيرد و يكّه و تنها به سوى منزلى رهسپار شوى .
سپس در آن مكان جانت به تو بازگردانده شود و دو فرشته ات، منكر و نكير، براى پرسش از تو و امتحانى سخت، وارد قبرت شوند .
بدان! نخستين پرسشى كه آن دو از تو مى كنند درباره پروردگار توست، كه او را مى پرستيدى و درباره پيامبر تو، كه برايت فرستاده شده
و درباره دينت، كه به آن باور داشتى و درباره كتابت، كه تلاوتش مى كردى و درباره امامت، كه ولايت او را داشتى .
سپس از عمرت، كه آن را چگونه صرف كردى و دارايى ات، كه از كجا به دست آوردى و در چه راه خرج كردى.
پس بهوش باش و براى خودت فكرى كن و پيش از شروع امتحان و پرسش و آزمون، خويشتن را براى جواب گويى آماده ساز.
( بحار الأنوار : ۷۸/۱۴۳/۶ )
امام صادق عليه السلام :
إذا ماتَ المؤمنُ ، شَيَّعَهُ سَبعونَ ألفَ ملَكٍ إلى قَبرِهِ
فإذا اُدخِلَ قَبرَهُ ، أتاهُ مُنكرٌ و نَكيرٌ فَيُقعِدانِهِ
و يَقولانِ لَهُ :مَن رَبُّكَ ؟ و ما دِينُكَ ؟ و مَن نَبيُّكَ ؟
فيقولُ : ربّي اللّه ُ و محمّدٌ نَبيِّي و الإسلامُ دِيني .
فَيَفسَحانِ لَهُ في قَبرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ و يَأتيانِهِ بالطَّعامِ مِن الجَنَّةِ و يُدخِلانِ علَيهِ الرَّوحَ و الرَّيحانَ .
هر گاه مؤمن بميرد، هفتاد هزار فرشته او را تا گورش تشييع كنند
و چون در گور نهاده شود، منكر و نكير نزدش آيند و او را بنشانند
و پرسند: پروردگارت كيست؟ دينت چيست؟ پيامبرت كيست؟
و او پاسخ دهد: پروردگارم اللّه است و پيامبرم محمّد و دينم اسلام .
پس آن دو فرشته قبر او را تا جايى كه چشمش كار مى كند برايش فراخ گردانند و از بهشت برايش غذا آورند و او را خوش و خرّم گردانند.
( الأمالي للصدوق : ۳۶۵/۴۵۵ )
امام صادق عليه السلام :
يُسألُ المَيِّتُ في قَبرِهِ عن خَمسٍ :
عن صَلاتِهِ و زَكاتِهِ و حَجِّهِ و صيامِهِ و وَلايَتِهِ ، إيّانا أهلَ البَيتِ .
فتَقولُ الوَلايةُ مِن جانِبِ القَبرِ للأربَعِ :
ما دَخَلَ فِيكُنَّ مِن نَقصٍ فَعلَيَّ تَمامُهُ .
در قبر از مرده پنج سؤال مى كنند:
از نماز، زكات، حجّ، روزه و ولايتش نسبت به ما خاندان.
پس ولايت از گوشه قبر به آن چهار چيز مى گويد:
هر يك از شما كم و كاستى داشتيد، كامل كردن آن با من.
( الكافي : ۳/۲۴۱/۱۵ )
امام رضا عليه السلام ـ پس از در گذشت ابن ابى حمزه .ـ فرمود :
إنّه اُقعِدَ في قَبرِهِ ، فسُئلَ عنِ الأئمّةِ عليهم السلام ،
فَأخبَرَ بأسمائهِم ، حتَّى انتَهى إلَيَّ ، فَسُئلَ ، فَوَقَفَ.
فَضُرِبَ على رَأسِهِ ضَربَةً امتَلَأ قَبرُهُ نارا .
او در قبرش نشانده شد و درباره امامان عليهم السلام از وى پرسش گرديد
و او نام همه آنها را گفت ، تا آن كه به من رسيد. درباره من از وى پرسش شد و او پاسخى نداد.
پس چنان ضربه اى بر سرش كوفتند كه گورش آكنده از آتش شد.
( بحار الأنوار : ۶/۲۴۲/۶۱ - على بن ابى حمزه از سران واقفيان بود. او ادعا مى كرد كه پس از امام كاظم عليه السلام امام ديگرى براى شيعه نيست . )
بحار الأنوار ـ به نقل از يونس ـ :
دخلتُ علَى الرِّضا عليه السلام ،
فقالَ لي : ماتَ عليُّ بنُ أبي حَمزةَ ؟ قلتُ : نَعَم .
قالَ : قد دَخَلَ النارَ . قالَ : فَفَزِعتُ مِن ذلكَ.
قالَ : أما إنّهُ سُئلَ عنِ الإمامِ بعدَ موسى أبي
فقالَ : لا أعرِفُ إماما بعدَهُ . فقِيلَ : لا ؟
فضُرِبَ في قَبرِهِ ضَربَةً اشتَعَلَ قَبرُهُ نارا .
خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم،
به من فرمود : على بن ابى حمزه مرد؟ عرض كردم: آرى.
حضرت فرمود: به آتش رفت. من از اين سخن [ حضرت ] وحشت كردم.
امام فرمود: از او درباره امام بعد از پدرم موسى سؤال شد
و او گفت: بعد از او امامى نمى شناسم . به او گفته شد: نمى شناسى؟
پس در گورش چنان ضربه اى به او زده شد كه گور از آتش شعله ور گشت.
( بحار الأنوار : ۶/۲۴۲/۶۲ )