
زمستانِ خاموش؛ مرگ در شعر مهدی اخوان ثالث
اخوان ثالث؛ زمستانی که مرگ در آن لانه دارد
مهدی اخوان ثالث، با نام ادبی م. امید، یکی از عمیقترین و اندوهبارترین صداهای شعر معاصر ایران است. او شاعر زمستان است؛ زمستانی که تنها استعارهای از فصل نیست، بلکه تصویر مرگیست که جامعه، آزادی و انسان را در سکوت خود دفن کرده.
مرگ در شعر اخوان، نماد گمشدن معنا، خاموشی حقیقت و تنهایی مطلق است. او مرگ را به چشم یک میهمان خاموش، یک سرنوشت محتوم و یک شبِ بیپایان میبیند.
مرگ در شعر اخوان؛ زمستان، سکوت، فروپاشی
برای اخوان، مرگ تنها یک اتفاق زیستی نیست؛ مرگ در شعر او، نشانهی بیصدایی، ناتوانی و خفقان است.
او از مرگ جسم نمیگوید، بلکه از مرگ "امید"، مرگ "صدا"، مرگ "انسانِ ایستاده" در برابر ظلم. مرگ در شعر اخوان، درونریخته، فلسفی و تاریخی است.
🖋️
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید،
نتواند
که ره تاریک و لغزان است...
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
🖋️
(شعر «زمستان»)
در این شاهکار نمادین، مرگ نه در قالب جسد، بلکه در قالب خاموشی جمعی و سردی اجتماعی تصویر میشود. گویی همه مُردهاند، اما هنوز نفس میکشند.
مرگِ نسلی که رؤیای رهایی در دل داشت
اخوان ثالث، خود را فرزند نسلی میدانست که با رؤیای عدالت برخاست، اما در میانه راه فرسوده شد و شکست خورد. مرگ در شعر او، مرگ آن آرمانهاست.
او مرگ را در کوچههای تاریخ میبیند، در شکستها، در بیصداییِ نسلها، در آرزوهای بر باد رفته.
🖋️
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم
بدآهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم...
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
🖋️
(شعر «کتیبه»)
اینجا مرگ، تصمیمیست آگاهانه. نوعی مهاجرت به سوی پایان. نه از سر ترس، بلکه از سر بیپناهی.
مرگ در برابر امید؛ دو قطب همیشه در جنگ
نام ادبی اخوان «م. امید» بود، اما شعرهایش سراسر آغشته به نومیدیست. همین تضاد میان نام و نوا، شعر او را قدرتمند و خاص میکند.
او در دل تاریکی، جایی برای نور نمیبیند، اما همچنان از امید حرف میزند — و این همان جادوی شعر اوست.
🖋️
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
نه امیدی، نه نگاهی
نه چراغی، نه صدایی...
مرگ را باید آغاز کرد
نه از پایان...
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
🖋️
شاملو با مرگ گفتوگو میکرد؛ اما اخوان، با مرگ زندگی میکرد. با آن نفس میکشید، با آن شعر مینوشت.
مرگ در شعر اخوان؛ تاریخی، نمادین، تلخ
او از تاریخ، چهرههایی ساخت که در بستر مرگ، با شکوه ایستادهاند. از اسطورههای کهن تا قهرمانان شکستخورده، همه در شعر او نمادهایی از انسانهایی هستند که مرگ را زندگی کردهاند.
🖋️
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
در این شب سردِ بیپایان
من از پوسیدنِ باغ و خزان
آموختم
که مردن،
گاهی یعنی زندگی
━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
🖋️
اخوان و مرگی که هنوز میسراید
مهدی اخوان ثالث مرگ را نه مرگِ جسم، که مرگِ معنا میداند. در شعرهایش، مرگ سکوت است، تنهاییست، خستگیست.
اما در پس همه اینها، صدایی میآید که هنوز ایستاده است — صدای شاعری که در سردترین زمستان، فریاد میزند:
"زمستان است..."