- نام مجید
- نام خانوادگی سلیم بیات
- نام پدر محمد ولی
- تاریخ تولد 1344/02/01
- تاریخ وفات 1403/11/25
- اطلاعات آرامگاه تهران - تهران - قطعه ۵۰ (شهدا) ردیف ۸۵ شماره ۱۷
- آلبوم یادبود
زنده یاد شهید مجید سلیم بیات
درباره زنده یاد
سرباز وطن که در ظهر عاشورای سال ۶۶ به درجه جانبازی قطع نخاعی نائل شد، پس از طی ۳۷ سال مرارتهای بسیار ۱۴ شعبان به درجه رفیع شهادت رسید.
مراسم تشیع و خاکسپاری روز شنبه ۲۷ بهمن ساعت ۱۱.۵ در قطعه ۵۰ بهشت زهرا س برگزار میشود.
کسیکه با قد حدود ۱۹۵ که تابلوتش اندازش نبود و مجبور شدن تابلوت رو ۲۰ سانت بزرگتر ساختند تا اندازه شود😔، دانشجوی هوافضای امیرکبیر که چشم بست بروی همه دارو ندارش و بدون همسر و فرزند ۳۷ سال در تنهایی بر رنج جانبازی صبر کرد و با میل و رضا، بیادعا و بدون چشمداشت نسبت به انتخاب و جانبازی خود، جسم نحیفش را به خاک تقدیم کرد.
مختصری از خاطرات ایشون بخوام بگم.
مادر شهید بشدت به ایشون وابسته بودند بطوریکه اون زمان شناسنامه ایشون رو مخفی کردند که نتونن برن سربازی، مخصوصا که این پسر بین بقیه با قد حدود ۱۹۵ و ادب و درک بالا و حیا و نجابت نگینی بود در فامیل با اینوجود ایشون شناسنامهشون رو یواشکی بردن و رفتن سربازی ابتدا جهت ازدواج اما بعد باتوجه به ویژگیهایی برجستهای که داشتند با دیدن جبهه در دفاع از مظلوم جذب این کلاس معرفت شدند. شرح جانبازی ایشان به این ترتیب بود که همرزمانشان در محاصره بودند و محوطه در دید کامل و زیر آتیش دشمن بعثی بود. گفتند چه کسی برای اونا غذا میبره که آقا مجید داوطلب شدند و آذوقه میبردن و از دور پرتاپ میکردن و با اینکه به ایشون میگفتن نرو میزننت میگفت توکل برخدا میرم و ظهر عاشورای ۱۳ شهریور ۶۶ در حالیکه یکماه از سربازی ایشان مانده بود رفته بودند برای بردن آذوقه و دشمن کمین کرده بود و با ترکش خمپاره ۱۲۰ که از صندلی جیپ رد شد و وارد نخاع ایشون شد، کنترل پا رو از دست دادن و فقط ماشین رو به سمت کوه و تپه هدایت کردند.
بارها باتوجه به برجستگیهایی که داشتند همسایه های قدیمشون پیغام میدادن که ما ایشون رو میفرستیم اسراییل برای درمان اما هیچوقت نپذیرفتند.
از ویژگیهای ایشون اینکه هرزمان ما خواهرزادهها میخواستیم کاری برای ایشون انجام بدیم میگفتن من اجازه ندارم به شما کار بگم. یا اونقدر کم غذا میخوردن که بقیه برای تمیز کردن جاشون به زحمت نیوفتن آخه یک جانباز قطع نخاعی کنترلی روی اجابت مزاجش نداره و ملافه و لباسهاشون رو خودشون میشستن.
همیشه میگفتن من خودم این انتخاب رو انجام دادم و توقعی از کسی ندارم. حتی تا این حد که من میگفتن این وسایل پانسمان که بنیاد برای شما میفرسته چرا انقدر در مصرف ملاحظه میکنین، اما بازم به خودشون سخت میگرفتن.
و درنهایت هربار که در جبهه خطها خراب بود و مدتی طول میکشید و مادرشون از ایشون بیخبر بودن هربار که آیفون زنگ میزد خواهرشون میرفتن سمت آیفون تا اگر برادرشون پشت در هست بدون متوجه شدن مادر، آقا مجید بیان داخل وگرنه مادر متوجه میشد پسرش اومده تا دم در میدوید و چندین بار زمین میخورد.
من به ایشون برای این صبرشون و ارادشون در مسیر حق تبریک میگم و به خودم که از تلمذ از محضرشون بیبهره شدم تسلیت میگم و همینطور به بقیه عزیزانم.
نمایش همه
هیچ پیامی یافت نشد
کاربر عزیز برای ثبت پیام تسلیت، خاطره و دلنوشته خود برای این یادبود ابتدا از این لینک وارد شده و سپس پیام خود را ثبت کنید