- نام یحیی
- نام خانوادگی عبدی زمهریر
- نام پدر حسن آقا
- تاریخ تولد 1344/06/05
- تاریخ وفات 1362/08/12
- اطلاعات آرامگاه آذربایجان شرقی - مرند - آر امگاه : بهشت زهرا
- آلبوم یادبود
زنده یاد شهید یحیی عبدی زمهریر
درباره زنده یاد
شهید یحیی عبدی
تاریخ تولد : 1344/06/05 ، مرند
تاریخ شهادت : 1362/08/12
محل شهادت : پنجوین ، عملیات والفجر8
نشانی مزار : بهشت زهرا(س) قطعه 50 ، ردیف 35 ، شماره 7
شهید از زبان پدر : یحیی سومین فرزند ما بود. در روستای زمهریر از توابع مرند به دنیا آمد. 9 ساله بود که به تهران و شهرک فردوس نقل مکان کردیم. مثل همه فرزندانمان با ایمان بود. در زمان مبارزات انقلاب ، یحیی 12 سال داشت اما از انقلابیون فعال بود . ما زیاد از کارهایش خبر نداشتیم تا اینکه دو شب خانه نیامد. نیمه های شب زنگ خانه را زدند. ژاندارمری که پشت در بود گفت : یحیی در کلانتری بازداشت است. او که فکر می کرد خانه ما خانه تیمی است با نگاه کنجکاوش همه جا را وارسی کرد و بعد به کلانتری رفتیم. رئیس کلانتری مقدار زیادی اعلامیه و کتابهای غیرمجاز ( به زعم آنها ) نشانم داد و گفت : اینها را از پسر تو گرفته ایم. گفتم : من اصلا خبر نداشتم. گفت : این بار تو را می بخشم ، با خودت ببرش. اما آن شب به علت درگیریهای خیابانی مجبور شدم در کلانتری بمانم. فردا صبح هم یحیی را به من تحویل ندادند و گفتند خودشان او را به خانه می آورند. هر چه در خانه منتظر شدم خبری نشد . به ناچار دوباره به کلانتری برگشتم اما یحیی آنجا نبود. بعد از پرس و جو فهمیدم او را به زندان منتقل کرده اند. به ملاقات رئیس زندان رفتم اما او گفت : از آزادی خبری نیست . آنها خرابکارند. در اتاق رئیس خانمی حضور داشت که به نظر می آمد مقام بالایی داشته باشد به رئیس گفت : اینجا پر شده از زندانی ، حتی نوزاد و نوجوان هم می آورند . دیگر جا نداریم. هر کس را که پدر و برادرش سراغش آمده آزاد کنید. بالاخره حکم آزادی یحیی صادر شد اما او تا پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزه ادامه داد. بعد از پیروزی انقلاب او عضو بسیج شد و روز و شبش را در پایگاه بسیج می گذراند. جنگ تحمیلی که آغاز شد ، 17-16 ساله بود که به جبهه رفت. در یک سالی که در جبهه بود فقط یک بار به مرخصی آمد ، آنهم به اجبار چون مجروح شده بود. وقتی کمی حالش بهتر شد دوباره عزم رفتن کرد. هرچه گفتم : دیگر بس است نرو ، قبول نکرد و یک روز از سرکار برگشتم دیدم رفته و نامه ای برایمان گذاشته است. در آن نامه از ما خداحافظی کرده بود و نوشته بود : بر می گردم جبهه و حتما شهید می شوم. اگر خبر شهادتم را شنیدید ناراحت نشوید. به من سفارش کرده بود: مراقب مادرم باشید. همانطور که خودش گفته بود ، ما دیگر او را ندیدیم تا ده سال بعد. مدتی از رفتن دوباره اش به جبهه گذشت و خبری از یحیی نشد. تا اینکه به محل اعزامش مراجعه کردم و از خبر شهادتش مطلع شدم. یحیی سال 62 در 18 سالگی در جریان عملیات کربلای 4 و در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید و مثل بسیاری از شهدای آن عملیات ، پیکرش همانجا ماند و تا ده سال مفقودالاثر بود. سال 72 در جریان جستجوی گروههای تفحص پیکر یحیی پیدا شد و شب تاسوعا پیکرش را به خانه آوردند و گفتند از طریق پلاکی که به گردن داشته ، او را شناسایی کرده اند. روز تاسوعای حسینی او را در بهشت زهرا(س) در جوار دیگر همرزمانش به خاک سپردیم.
نمایش همه
هیچ پیامی یافت نشد
کاربر عزیز برای ثبت پیام تسلیت، خاطره و دلنوشته خود برای این یادبود ابتدا از این لینک وارد شده و سپس پیام خود را ثبت کنید